یعنی عاشق این بی ربطو به ربط تبدیل کردنام من 😂

-مامی سرم خیلی درد میکنه

+خوش گذرونیاش مال بیرونشه سر درداشو میاره واسه من ,همشم که خواب بودی ,لباستم مناسب کن دیگه هوا سرد شده معلومه سرت درد میگیره اون نونم وقت خوردنش الان نیست الان باید غذا بخوری ,پنجزه اتاقتم که نمیبندی....

-غلط کردم خوبم 

۳ نظر

گیج و ویج توی دایره میچرخم مث پرگار

تیک تیک ساعت جدیدم در حین اینکه خیلی قشنگه بعضی وقتام میره رو اعصاب

شرایط جدید خونه افتضاحه 

همه جا شلوغ پلوغ و به هم ریخته و برای منی که اکثر مواقع دسته بندی دارم و الان دسته بندی هام به هم ریخته زیادی عذاب اوره ,البته تمرین خوبی هم هست برای کنار اومدن با شلوغ پلوغی

و خب تازگیا کشف کردم که من منظم نیستم !نظام مندم!یعنی بیشتر از اینکه مرتب بودن وسایل برام مهم باشی,دست بندی شدنشون توی جای مشخص برام مهمه !و خب این دسته بندیامم قابل تغییرن!اصلا علت اصلیم برای علاقه به ارشیو کردن همینه

ارشیو فیلما و عکسا و موزیکامم جدیدا بعد از ریکاوری به هم ریخته و کلی غصه ی اونم دارم 

یه ایستم تهیه کردم از وسایل ضروری که باید تو کیفت باشه!اگه چیزی تو ذهنتونه بگید بهم 

به حد زیادی هم از لختی رسیدم

دیدین مثلا وقتی یه چیزی خیلی خیلی نامرتبه به جای  مرتب کردنش دوس دارین بریزینش دور و جدیدشو بیارین؟برای اینکه خوب بفهمین چی میگم اینو تجسم کنید:

"کلی زوم کن بزرگ پر از برگه ها شامل نمونه سوال ,متن ,شعر و کلی چیزای مختلف,که همشون قاطی پاتین ,یه سریاشون حتی به درد نخورن ,به اندازه ی سی چهل تا از این زوم کنا فرض کنید!حالا اگه حق انتخاب داشته باشین ,میریزیدشون دور و دوباره ارشیو میکنید یا اینکه همینا رو مرتب میکنید؟"

خب حالا من ذهنم این جوریه !کلی حرف ناتموم کلی علامت سوال کلی تصمیمای نگرفته کلی چیزا که باید مرتب شن!ولی نمیشه!انقد زیاده که ترجیه میدم یا نرم طررفش یا بریزمش دور

میفرمایند که دستامو سفت بگیر چون الان لب پرتگام

هوف که چقد کسل کنندس!هوف که چقد دلم میخواد کلی نقاشی بکشم!وای که چقد سعی میکنم بین همه دوستام تعادل رو رعایت کنم برا همشون به طور مساوی نقاشی بکشم ولی نمیشه!فقط نه تاشون تو کلاسن!نه تا نقاشی شبیه هم خیلیه :))))

به قول قدیم ترای خودم انقد خستم و انقد ناراحتم که دیگه فقطططط میخندم:)))))


۲ نظر

این یک پست علمی نیست!

مکان:کلاس پیش ریاضی 

زمان:زنگ فیزیک ساعت یک

بحث این بود که نیروها دو دستن تماسی و غیر تماسی

بعد گفتن که "البته باید توجه داشت که اینا همه توی جهان ماکروسکوپیک این جوریه وگرنه در دنیای میکروسکوپیک ,چیزی به اسم تماس وجود نداره ,یعنی همه ی نیرو ها از نوع غیر تماسین "

وقتی هیدروژن با هیدروژن ترکیب میشه H2 به وجود میاد که فقط ابر الکترونیشون قاطی شدن باهم !یعنی برخوری ندارن!گاهی هم میشه که از ترکیب دو تا هیدروژن هلیم به وجود میاد!ولی بازم هسته هاشون برخورد ندارن باهم !بعد این حرفا همه خواب از سرشون پریده بود و قیافه هاشون شده بود علامت سوال:)))یکی میپرسه یعنی میشه همه عناصر جدول تناوبی رو از هیدروژن ساخت؟و با جواب بله ی دبیر همه میگن أأ😁😁😁خلاصه بحث این حرفا بود و داشتن میگفتن که اگه توپ رو بزنیم به دیوار در دنیای میکروسکوپی برخورد نداره با دیوار که!دافعه ی بین اتماشون باعث برگشت توپ میشه که نیروی غیر تماسیه!یعنی برخوردی در کار نبوده!

حالا در بین این حرفا بودیم که نرگس انگشتشو فشار میده به بازوم ,برمیگردم سمتش میگه "من باهات برخورد نداشتم که!"

حالا این حرفا گذشت و رفتیم تو سرویس یهو رضا با هیجان میگه :

"من الان میرم میپرم بغل پسر همسایمون تماس نداریم که فاصلس!"

و بعد هم تحلیل میکنه که اصلا دست دادن با نامحرم و اینا منتفیه قضیش!برخورد که نداریم!خلاصه که کلی ترکیدیم از خنده😂😂😂

*******

همون دبیر مربوطه داشتن درس میدادن و میگفتن که بابا جان جرم نسبیه !جرم صفر هم داریم !جزم منفیم داریم حتی!

حالا در حالی که اعتقاداتم خورد و خاک شیر شده بود میگفتم خب مثال بزنید ,بعد هی میومدن توضی بدن ,هی وسطش میپیچوندن!هی من گیر میدادم !سرمو کج میکردم میگفتم داشتین میگفتینا اخرش مثال نزدین!آخرشم با کلی علامت سوال ولم کرد به امون خدا:|

*******

این مدیره چشه خدایی؟

اصا این به کنار:|نوازنی چشه دیگه؟!

گیری افتادیما:|

******

امروز رفتم ازمایش خون دادم 

تهنایی

بعدش 

اومدم از تو نمونه گیری بیرون این پنبه هرو اومدم بردارم یهو قل قل خون زد بیرون !وقتی میگم قل قل واقعا اغراق نمیکنم! در کسری از ثانیه تا مچ دست راستم خونی شد ,اومدم فشارش بدم خون نیاد دست چپمو گذاشتم روش ,بعد برداشتمش دیدم خونیه!اقا منو میگی :)))همین جوری نگا میکردم فقط:)))))بعد کف زمینو دیدم خینین و مالین:))))بعد یه خانومه ای که اونم اومده بود ازمایش بده میگفت بچه کیفتو بذار زمین دستتو محکم بگیر من باز نگا میکردم فقط:))))یه آقا مهربونه پیری که اونجا کار میکرد دوان دوان رفت کلی پنبه الکلی اورد گذاشت رو دستم فوشار داد بعدم دستامو برام تمیز کردبعد من هی میگفتم وای ببخشید اینجا کثیف شد:دی بعد کف اونجا روهم  تمیز کرد:))بعد گفت وایسا برات چسب بزنم گفتم نمیخوام سخت کنده میشه:))))بعد گفت خب باز همین جوری میشه ها:/رفت و اومد یه چسب طرح دار اورده بود میگفت بیا اینو برات بزنم روش ماشین داره گل داره😂😂😂😂😂😂😂خلاصه  که بعدش که رفتم کلاس و اینا بعد ترش که اومدم خونه کلی خندیدم:)))))))کلی کیف کردم با چسبه ها ولی نمیدونم چی دید در من اقاهه که اونو اورد😂😂😂😂از این اقا مو سفیدای دوس داشتنی بود👴🙌


۲ نظر

دبل پست اینستا

.

گم شده ام 

جایی در میان ذهنم

در کوچه پس کوچه های تاریک و نموری که اسم همه یشان را گذاشته اند "بن بست من".

گم شده ام 

یا شاید 

خودم را جا گذاشته ام,

در هیاهوی زمان.

#مری_نوشت

پی نوشت:علت اینکه همیشه مه برام جالب بوده اینه که اولش همش فک میکنم گرد و خاکه تو هوا.

پی نوشت تر:خب اره ترسناک بود که سوار اتوبوسی باشی که همه ادماش خواب باشن و هوا مه الود بشه و یهو تلق تلق اتوبوس صدا بده و یهو همه سراشونو بگیرن بالا که ببینن چی شده ,شبیه زنده شدن مرده ها بود.

پی نوشت :مه آلودم,مه شکنم آرزوست.

تابستان خود را چگونه گذراندید

-تعطیلات خود را چگونه گذراندید؟

+به طور میانگین هفته ای 40ساعت درس خوندم 

هفته ای13ساعت فیلم و کارتون دیدم 

هفته ای 8ساعت کتاب خوندم 

یک ماه اول کلا مسافرت بودم 😁😁😁😁

هفته ای 54ساعت خوابیدم 😁

تقریبا هفته ای یکی دو ساعت نقاشی کشیدم😊

ارشیو فیلمامو مرتب کردم ,حدودا  1080تا فیلم و سریال ,که به طور میانگین هر کدوم یک ساعت و نیمن ,یعنی در کل 1600ساعت دیدنشون طول میکشه ,که حدودا 600ساعتشو دیدم 😁

اطلاعات ریکاوری شده ی نا مرتبمو تا جایی که تونستم ,مرتب کردم 

کلی اهنگ خوب پیدا کردم و گوش دادم وبالاخره قسمت اخر فرندز رو دیدم 😁😁😁😁بعد سال ها تلاش😁

This is my word
this is my way
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان