خوشحالی رو باید از تو مویرگای خودت پیدا کنی
میگم تو شرایط خوب که همه خوشحالن غیر از اینه؟
بهتر نیست تو شرایط بد خوشحال باشیم؟
خود درمانی
میگم تو شرایط خوب که همه خوشحالن غیر از اینه؟
بهتر نیست تو شرایط بد خوشحال باشیم؟
خود درمانی
از پله ها رفتیم بالا داشتم تن تن میرفتم چند قدمی جلوتر بودم
صدام زد :مرمری!
برگشتم ودر حالی که دستام رو گرفته بودم به کولم کج نگاش کردم که یعنی بعله
با سر اشاره کرد که بیا یه چیزی در گوشت بگم
رفتم
میگه ؛ببین ؛نقشه اینه ؛هر جا دیدی عصبانی شدم دستامو بگیر از پشت !نمیخوای اینجا با خاک یکسان شه که
نگاش میکنم و میخندم
میگه انقد استرس نداشته باش دختر چیزی نیست که
میگم دارم خب چیکارش کنم :|
رفتیم داخل و میگم ساعت چنده؟میگه سه دیقه مونده ؛میگم مطمعن باش تا سه دیقه ی دیگه نمیاد !
نشستیم !میگم ساعت چنده ؟میگه 17دیقه گذشته !میگم دیدی گفتم .صدای ساینا که از اتاق میاد بیرون میشنوم میرم بیرون و یهو از :/ به :)) تبدیل میشم افکار خبیثانشو باهام در میون میذاره و میره .دوباره میرم میشینم .تق تق تق تق سعی میکنم پامو بذارم روی محل برخورد چهار تا موزاییک !و همین طوری دور خودم میچرخم !میرم از روی میز منشی یه برگه همایش برمیدارم و میدم دستش !شروع میکنه به خوندن!میگم برنامه غذایی رو !!سه بار قرمه سبزیه!میگه چرا نوشتن متنوع؟!برگه رو برمیگردونم روی میز منشی و تشکر میکنم .صدای کیانا میاد .باز میرم بیرون .از اتاق میان بیرون .نگاهم رو از :)))))) به :@ تغییر میدم .میگم سلام .میره داخل اتاق دیگه و با پدر میاد بیرون میرم کیفمو برمیدارم .کیانا کلشو از در میاره داخل و میگه مری خدافظ خدافظ عمووو..شروع میکنن به حرف زدن و هی حرف میزنن و هی نگاه من عصبانی تر میشه.تا اینکه میگه :"نمیخوام فکر کنه من از کلاس مریم چیزی بر میدارم!!!!!" سرم که پایین بود بالا میارم و چشامو یکم درشت میکنم و سریع به حالت عادی برشون میگردونم .تمام تنفر و عصبانیتامو میریزم تو نگاهم و نگاش میکنم ؛چشاشو برمیگردونه!!و من همون طوری زل میزنم بهش !توی جمله ی بعدیش میگه ؛باشه چشم من درباره ی خانوم عابدی با ایشون صحبت میکنم ؛حالا یکم فرصت بدین به من چشم.گفتم شما الان از اول تابستونه فرصت میخواین دیگه تا کی؟!!!و یادم نیست دیگه که چی شد فقط وقتی تو ماشین نشستم گفت که ؛نزدیک بود بیام دستاتو از پشت بگیرما و پقی زدم زیر خنده .میگم چرا انقد رئوف و مهربون باهاش حرف زدی اخه ؟!من از این ادم متنفرم !این ادم خیلی دوروإ!گفت خب من نمیتونم وقتی داره حرفی که من میخوام بزنم رو میزنه مشت بکوبم تو دهنش که :دی باید یه کاری کنه یه چیزی بگه جلو من یا نه ؟! میگم یا نه و ریز میخندم .میگه چیزی نیست نگران نباش الان حرف حرف ما إ .میگم باشه و میره بستنی میخره :))))))ولی خب من هنوز نگرانم!
اگر آزاده نیستید لااقل دین داشته باشید
.
.
.
.
.
.
میفهمیم ؟!/میترسیم؟!
.
.
.
.
.
رفتار و اعمال افراد ،چه از لحاظ اجتماعی و عرف پذیرفته یا مردود ،تا زمانی که به فرد دیگری اسیب وارد نکنند،تنها به خودشان مربوط است ؛این در حالی است که سکوت در برابر همان اعمال و رفتار در صورتی که به فرد دیگر اسیب بزنند ؛توجیه پذیر نیست!
می گویند :"خودت را با شرایط وفق بده!"یعنی ظلم را بپذیر و سکوت کن .!می گویند:"به تو که ضرری نمی رساند"یعنی مهم نیست که افراد دیگر چقدر اسیب می بینند تا زمانی که تو ضرر نمی کنی سکوت کن!همه ی این ها یعنی بی تفاوت بودن نسبت به خودت و نسبت به دیگران !یعنی وجدان در نسل بشر رو به انقراض است ،یعنی اگر همین امروز از خودمان شروع نکنیم یعنی اگر نتوانیم در برابر ظلمی که به ما و اطرافیانمان می شود کاری کنیم ؛یعنی اگر نتوانیم در برابر افراد دیگر بایستیم و بگوییم که نمیگذاریم که حق ما را زیر پا بگذارند ؛آن وقت دیگر انسان نام نداریم!آن وقت برده داری بدون آن که نامی بر آن بگذارند بار دیگر گریبان گیر بشریت می شود.
#رو_دل_نوشت_های_بی_فکر
ادامه ی مطلب چتم با نرگسه در جهت تفهیم قضیه و به چالش کشیده شدن متن تازه متولد شده:
دوربین از بالا و یکم مایل طوری که هم اسمون بیفته هم زمین فیلم برداری میکنه ؛شبه ؛یکی خیره به اسمون روی تپه دراز کشیده و دستش زیر سرشه ؛یه ستاره توی اسمون خیلی ریز چشمک میزنه ؛دوربین اروم به سمت اسمون و در جهت اون ستاره میره ؛حرکت دوربین یکم سریع میشه ؛همین جوری توی تاریکی میره و از جو خارج میشه و میره توی فضا ؛سیاره ها و ستاره هارو رد میکنه سرعتش اونقدر زیاد میشه که ستاره ها دیگه قابل تشخیص نیستن و تبدیل شدن به خط های ممتد؛بعد سرعتش کم میشه و وارد یه ستاره میشه ؛انگاری همون ستاره ی چشمک زنه ؛ از دور و از بالا یه تپه معلومه دوربین کم کم نزدیک میشه و یکی خیلی شبیه به نفر اول خیره به دوربین نگاه میکنه ؛بدون اینکه پلک بزنه ؛رنگ پوستش سفید تر شده و یکم به کبودی میزنه ؛نگاهش سرده و کاملا بی حرکته جوری که انگار میلیون ها سال پیش مرده...
1.باورت میشه الان دارم با یه بادکنک که یه کیف پول توشه تو خیابون را میرم؟
3.اقای گراهام بل دستت درد نکنه ؛ولی کاش یه کاتالوگ هم کنارش میذاشتی که در هر موقعیت چی باید گفت که انقد این اختراع مفیدت مخوف نباشه
5.یه گروه متشکل از چهار نفر پس از ورود ده تا از صندلیا که شامل سه تا میز بود اشغال کردیم 😁😂
7.من رکم ؟!!!!!
9.مهم اینه که خودت دوسش داشته باشی :)بقیه هم هر چی میگن بگن 😉مهم اینه که وقتی خوده خودتی دوست داشته باشن 😊
11.داشتم فکر میکردم که ادما تو سرشون به چی فکر میکنن ؟درباره ی چی با خودشون حرف میزنن؟چند تا پسر بچه تو مغذشون دارن؟چند تا ادم بزرگ ؟چند تا دنیا؟ جدی جدی این همه وقت چی میگیم با خودمون؟تا حالا نگا کردین به ادمای تو خیابون؟بعضیا انقد دارن با خودشون حرف میزنن که حالت چهره و بدنشونم تغییر میکنه درست انگار که دارن با یه ادم واقعی دیگه حرف میزنن!دلم میخواد برم تو سر بقیه ادما ببینم چجوریه دنیاهاشون
13.داشتم میفتادم ولی نیفتادم به جاش از کیفم اویزون شدم😂