دوربین از بالا و یکم مایل طوری که هم اسمون بیفته هم زمین فیلم برداری میکنه ؛شبه ؛یکی خیره به اسمون روی تپه دراز کشیده و دستش زیر سرشه ؛یه ستاره توی اسمون خیلی ریز چشمک میزنه ؛دوربین اروم به سمت اسمون و در جهت اون ستاره میره ؛حرکت دوربین یکم سریع میشه ؛همین جوری توی تاریکی میره و از جو خارج میشه و میره توی فضا ؛سیاره ها و ستاره هارو رد میکنه سرعتش اونقدر زیاد میشه که ستاره ها دیگه قابل تشخیص نیستن و تبدیل شدن به خط های ممتد؛بعد سرعتش کم میشه و وارد یه ستاره میشه ؛انگاری همون ستاره ی چشمک زنه ؛ از دور و از بالا یه تپه معلومه دوربین کم کم نزدیک میشه و یکی خیلی شبیه به نفر اول خیره به دوربین نگاه میکنه ؛بدون اینکه پلک بزنه ؛رنگ پوستش سفید تر شده و یکم به کبودی میزنه ؛نگاهش سرده و کاملا بی حرکته جوری که انگار میلیون ها سال پیش مرده...
1.باورت میشه الان دارم با یه بادکنک که یه کیف پول توشه تو خیابون را میرم؟
3.اقای گراهام بل دستت درد نکنه ؛ولی کاش یه کاتالوگ هم کنارش میذاشتی که در هر موقعیت چی باید گفت که انقد این اختراع مفیدت مخوف نباشه
5.یه گروه متشکل از چهار نفر پس از ورود ده تا از صندلیا که شامل سه تا میز بود اشغال کردیم 😁😂
7.من رکم ؟!!!!!
9.مهم اینه که خودت دوسش داشته باشی :)بقیه هم هر چی میگن بگن 😉مهم اینه که وقتی خوده خودتی دوست داشته باشن 😊
11.داشتم فکر میکردم که ادما تو سرشون به چی فکر میکنن ؟درباره ی چی با خودشون حرف میزنن؟چند تا پسر بچه تو مغذشون دارن؟چند تا ادم بزرگ ؟چند تا دنیا؟ جدی جدی این همه وقت چی میگیم با خودمون؟تا حالا نگا کردین به ادمای تو خیابون؟بعضیا انقد دارن با خودشون حرف میزنن که حالت چهره و بدنشونم تغییر میکنه درست انگار که دارن با یه ادم واقعی دیگه حرف میزنن!دلم میخواد برم تو سر بقیه ادما ببینم چجوریه دنیاهاشون
13.داشتم میفتادم ولی نیفتادم به جاش از کیفم اویزون شدم😂
سوالای کنکور داره به یه سمتی میره که مثلا سوال میدن :
جلال آل احمد با همسرش چند سال اختلاف سنی داشت و کدام یک بزرگ تربودند؟
1-دو سال -خودش
2-دو سال-همسرش
3-پنج سال-خودش
4-پنج سال -همسرش
:|
+یه سری ادما هم سنگن منتهی تو قلبشون خورشیدو قایم کردن
+اصلا خجالت نداره که توی پیتزا فروشی به بابام گفتم برام از اون بادکنکایی که به بچه ها میدن برام بگیره و تاکیدم کردم زردشو بگیره بعدم تو خیابون دوان دوان باهاش رفتم و کلیم ذوق کردم 😊هیچم زشت نیست 🙌
+برو که بریم 😄مریم خندان و شاد و شنگول و اینا از زیر خاک میاد بیرون دوباره 😄
+بادکنک از بهترین اختراعات بشر بوده به خصوص بادکنک هلیومی 😁
+اتاق جدیدمان را بسبار دوست 😃حالا به قول نرگس قوطی کبریت 😁یا به قول خواهرام یخچال 😁بنده بسی درش احساس راحتی میکنم و دوسش دارم و کوچیک بودنشم دوست داشتنیه و سرد بودنشم با بخاری برقی حل میشه 😄
+جالبیش اینه که همه فک میکنن منو خیلی خوب میشناسن حالا اینکه سر سوزنم نمیشناسن منو
چقد خوبه که انقد خوبید شما ها😂😂😂
الان همین منی که میبینید به پیش گویی بچا قراره در اینده خیریه بزنم و طلاق بگیرم و بعدم بشم مارکوپلو😂😂😂😂
+
یه مدلیه که وقتی میخندم بقیه قسمتای مغذم غیر فعال میشه😂😂😂
+
-هپی هاااالویییییییین
+دس و جیغ و هوووورا
*هالویین چیه ؛ما خودمون هالوین مزد داریما!
+
ادم باید تنها بودن رو بلد باشه!
باید یاد بگیره که هر چقد ادم تو زندگیش باشن و هر چقدم دوسشون داشته باشه بازم تنها بودن چیزیه که خیلی وقتا نجاتش میده !باید بتونه به خودش تکیه کنه !اصلا منظورم انزوا نیستا !صرفا گاهی وقتا لازمه که یه سری کارا رو تنهایی انجام بده که به خودش و فقط خودش ثابت کنه که میتونه!
اینم بگم ؛بعضی وقتا هم لازمه که نگیم بیخیالش!خب مثلا کرایه تاکسی رو بالاتر میگن و میگی خب حالا صد تومن دویست تومن که ارزششو نداره!واقعا هم نداره ها!ولی بعضی وقتا باید به خودت ثابت کنی که میتونی حقتو بگیری!شیر تاریخ مصرف گذشته میخری و میگی ولش کن!عب نداره حالا یه باره!کرایه تاکسی رو بیشتر میدی!عب نداره حالا ,ارزش نداره!و کلی اتفاقای اینجوری !بعد اخر شب که میشه و نگاه میکنی میبینی کلی ادم حقتو خوردن و هیچ کاری نکردی!فقط یه بار, یه بار باید به خودمون ثابت کنیم که میتونیم حقمونو بگیریم!فقط همین!
+
برام هیچی نمونده
جز خیال تو که دریاست
میده بازم حس پرواز
+
شاتر آیلند دیدم اقا .عجب چیزیه .میبرتت تو یه حقیقتی که دروغه! 🙇اصلا مگه میشه اقای دیکاپریو تو یه فیلمی باشن و اون فیلم بد باشه؟
+
دیدین میگن قسمت نبوده ؟مثلا قسمت نبوده که امروز بریم کلاس و شامی ببرم و اینا !حالا یه ور قضیه اینه که اصلا دلم نمیاد تنها بخورمشون !حس میکنم مال مردم خوریه 😁یه طرف قضیه هم اینه که هر وقت یکی میگه قسمت نبوده دلم میخواد باهاش بجنگم !یعنی این طوری که درسته فردا یکم از دهن میفته ولی فردا میبرم براشون تا قسمت بشه! 😁😁😁
+
دیروز در این حد باد میومد مدرسه که یکی از مسعولین مدرسه که یکم اضافه وزن دارن و اینا میگفتن که منم الان باد میبره شما که هیچی بعد دوستان در جواب گفتن که خانوم شمارو هیچی نمیبره 😁😁😁😁
حالا بعد فلسفه ی تعطیلی امروز رو نمیدونم :|
انقدر بدم میاد وقتی برنامه میریزم کلی و بعد به خاطر وزش بادی که الان اثری ازش نیست تعطیل میکنن وکلا بهم میریزه 😰
مخصوصا وقتی دیشب این مکالمه رو داشتم:
-فردا هفت صب قراره برم فلان جا ها +مث دیروز که قرار بود یه کاری کنی و نکردی؟
:|و علاوه بر اون اینکه کل هفته رو صبر کرده بودم واسه همین امروز😁😣
خسته و کوفته نشسته بودم تو ماشین و منتظر یه معجزه بودم که صدای اشنا و مهربونش خورد به گوشم:)این طور شد که پدر جان برای اینکه من به برنامه ی رادیویی محبوب دوران کودکیم گوش بدم کل شهرو رانندگی کرد و منم به قصه ی خانوم مرغه و جوجه هاشو موشه گوش دادم .اخرشم تا وقتی لالایی تموم نشد هیچکس از ماشین پیاده نشد و همه کلی یاد کردن از کوچولوگیام و اینکه بدون گوش دادن به این لالایی خوابم نمیبرده.
و اینکه انگار همین دیروز بود که نوار اهنگای دوران بچگیمو دادم عماد و کلی ذوقشو کرد و کلی خوشحال شدم و بعدش اومدم کلی گریه کردم 😁
+من هی هر چند وقت یه بار میرم میشینم پای خاطره هام!خیلی از رفتارا و کارای ادم به خاطره هاش برمیگرده؛یه جورایی انگار خودتو از بیرون میبینی.بعد اونوقت تغییر کردن خیلی راحت تر میشه چون میفهمی ریشه رفتارات چیه متوجه میشی که خیلی چیزا هست که فقط خودتی که میتونی بفهمیشون و اینکه فقط خودتی که میتونی به خودت کمک کنی ادم بهتری باشی
+اینم بگم ؛دو تا ادم هستن که اصلا معقول نیستن!اصلا عادی نیستن!ولی در عین حال بهترینن !و من ممنونم ازشون بابت قرارداد شفاهیه"این چند وقته رو برای هم اسون تر کنیم" ؛ممنونم که توی یه دنیا زندگی میکنیم!و ممنونم که انقد شبی هم فکر میکنیم .حالا بگذریم از اینکه انقد حرص منو درمیارن و بگذریم از بحثای فلسفیمون و میزان زیادی الفاظ محبت امیزی که برای هم بکار میبریم 😂😂😂
.
وسط اموزشگاه بحث این بود که کاغذ کادو به کی میرسه ,قیچیمو دراوردم و به طرز عادلانه ای نصفش کردیم 😁
پی نوشت:من قیافم شبی شبنم الساداته ؟بهم میخوره فامیل اوشون باشم؟اصا اوشون مگه ساداته؟چرا با من چنین کرد؟!به من گفت شبنم السادات خواهر مدیر؟!😱😓😨
پی نوشت:اصلا زندگیم رنگی رنگی شده شادم😍
پی نوشت:شما به خواهرت بگو هری پاتر دوست داری اگه نرفت برات بخره 🙌🙌🙌🙌
پی نوشت:
تلفنو قطع کردم و میگم آخ جون خودم میرم خونه ,عجله عجله نمیشه,عسل ابراز خرسندی میکنه ****
خریدمونو کردیم و از آیه اومدیم بیرون ,
میگم وایسا تا بابام بیاد بعد برو
وایسادیم کنار دیوار و طبق معمول ادما به جفنگ بازیامون میخندن 😁بعد ده دیقه میگم خب ما که منتظریم بیا بریم بستنی بخوریم .بعد ناگهان به عمق فاجعه پی بردم و وسط پیاده رو وایسادم میگم عسل 😲مگه من به تو نگفتم خودم میرم؟😨😨😨😨😨😨و در نهایتبه معادله زیر پی بردیم:
خنگ تر از عسل خودشه
خنگ تر از من منم
خنگ تر از عسل منم
پی نوشت:ادبیات داشتیم ,سر اون قسمتی که ضحاک ,جمشیدو با اره نصف میکنه :
-ببخشید من یه سوال بپرسم؟کدوم وری نصفش میکنه؟(با دست حالت طولی و عرضی رو نشون میده)
بعد میگن که خب طولی قاعدتا ,عرضی که نصف نمیشه
بعد باز میپرسن که خب داروی بیهوشی داشته؟
بعد میگن که نه اون موقع دندونم که میخواستن بکشن موسیقی میذاشتن براشون که دردو حس نکنن و اینا
بعد این نرگس کنار گوش من زمزمه میکنه که تازه فک کن اون موقع اره برقیم نبوده که قیژ نصفش کنه ,دو ساعت با اره خرچ خرچ نصفش کرده :/
بعد این همونیه که چند وقت پیش میگفت گوشت خوردم احساس میکنم قصی القلب شدم:|
پارادوکسای عالمیم ما
پی نوشت اخر😁😁😁😁:با شورو هیجان دارم میگم که عماد خیلی شبیه منه و خیلی احساس خاصی نسبت بهش دارم و رو به راحله میگم که تا حالا شده یکی خیللللی شبیهت باشه؟و انتظار جواب نه داشتم
بعد راحیل یه نگاه عاقل اندر مری انداخت میگه "اره راهبه"و خب منم به التبع پا شدم رفتم تو اتاق:)جدا هیچوقت به عنوان یه دوقلو بهشون نگا نکردم :|انگار برای بار اول بود که عمیقا درک کردم دو قلوأن 😁😂
اینکه عوارض دارو از موارد مصرفش بیشتر باشه قابل قبول ؛ولی اینکه عوارضش از عوارض خوده بیماریم بیشتر باشه یه مدل دیگست :|مثلا عرض کنم خدمتتون ؛برای درمان تپش قلب به کار میره و جزو عوارض نوشته:"نامنظم و سریع کردن ضربان قلب"