طنز صحنه
سر کلاس گسسته نشستیم
سه زنگ قبل دیفرانسیل و تحلیلی و گسسته داشتیم و برای زنگ سومیه که همون معلم دو زنگ قبل اومده سر کلاس
همه بی حال و خسته و رو به موتیم دیگه
معلممون گفت که بچه ها یه فکری به حال زنگ اخرتون کنید
چایی چیری بیارید سر کلاس
رضا گفت که خانوم من یه پیشنهاد دارم یه زیلو بیاریم بندازیم اینور کلاس بشینیم رو زمین اون وسطم چیپس بذاریم شما درس بدین مام گوش میدیم درس ندادیدنم ندادین بشینیم دور هم چیپس و ماست بخوریم
دبیر مربوطه جواب داد که میخوای تو هم سماور بیار مریمم (یعنی من)استکان بیاره بقیم هر کی یه چیزیو بیاره دور همی بخوریم و بریم
بعد گفتم که خانوم ببخشید ما رسم داریم چارتا تیکه بزرگو معلم باید بیاره 😁😁😁😂😂
خلاصه که پقی ترکید کلاس😂😂😂😂
[در موقعیت داستان خیلی خنده دار تر بودشا منتهی نبودین اونجا ندیدین ولی بخندین هرکی نخنده ادامس میچسبونم بهش]
یه روز دیگه هم هست ,توی اموزشگاه کتاب ادبیات دستم بود اومدن میگن که اینو اقای سعادت نواز به ما درس دادن و عجب ادم خوبی بودن و چه مرد شریفی منم گفتم ولی متاسفانه دریغ از یک ذره تاثیر😂😂😂😂
پی نوشت:اقا من الان توی دوره ی عصبانیت پر استرس سر درگمم به سر میبرم ,حواستون باشه که ترکشام نخوره بتون.یعنی قاموسا یه دو هفته ای ادم باشین حالم جا بیاد بعد کرماتونو بریزین .دم شما گرم
پی نوشت:اینم الان یادم اومد ,با نرگس کتاب زبانم مشترکه ,بعد توش مثلا به واژه هایی مثل واژه ی "کم چاق تر" برخورد میکنید یا یهو کنارش یادداشت زدم "اینده ی نرگس"بعد حالا سر کلاس زبان میخونم خندم میگیره هی 😂😁