خیلی چیزا هست که همه میدونن ولی کسی نمیگه.(اوپن سیکرت)
"آدم بزرگ میشن، اتفاقای جدید براشون میفته، تصمیمات جدیدی میگیرن که آدمای قدیمی و زندگی قدیمی جایی توش نداره. من نمیخام زندگی قدیمی و گذشته و نوستالژی کسی باشم. نمیخام بهش بچسبم و به زور خودمو ببرم جایی. چون خودمم چیزی که مال قبل بوده با خودم نمیبرم. چون چیزای قدیمی برا من دلخوشی نداره. آدمای قدیمی، کارای قدیمی، جاهای قدیمی برا من حس خوب نداره. چون منو یاد خودم تو اون روزا میندازه. ولی من حالا اون آدم نیستم. دیگه اون جوری فک نمیکنم. دیگه اون شکلی نیستم. دیگه با اون چیزا خوشال نمیشم. من درسی که باید از این جاها و اینکار میگرفتم گرفتم. خوب و بد. دیگه لازم نیس دنبال خودم بکشونمشون. دیگه لازم نیست هی ببینمشون. هی تو زندگیم باشن که هی بگن قبلن فلان. که بگن اون موقع رو یادته؟! نه یادم نیس واقعن. نمیخامم یادم بیاد. چون هرچی که بوده تموم شده. نمیخام حالا دوباره درگیرش باشم. نمیخام فک کنم ارزششو داره که بکشمش دنبالم. چیزی که ارزش داشته باشه احتیاجی نداره دنبالت بکشیش. باهات میاد. پا به پات. چیزی که از تو عقب بمونه، مال همون جاییه که مونده. چیزی که از تو جلو بزنه چیزی که ولت کنه و بره، رفته. تصمیمشو گرفته. انتخابشو کرده. تو نمیتونی و نباید دوباره اونو انتخاب کنی. چون انتخاب تو نیست، انتخاب اونه. تو راه خودتو نمیری، راه اونو میری چون اونو انتخاب کردی. بعد یه روزی یه جایی وسط راه میبینی هیچی چیزی نیست که فکرشو میکردی."