دبل پست اینستا

.

گم شده ام 

جایی در میان ذهنم

در کوچه پس کوچه های تاریک و نموری که اسم همه یشان را گذاشته اند "بن بست من".

گم شده ام 

یا شاید 

خودم را جا گذاشته ام,

در هیاهوی زمان.

#مری_نوشت

پی نوشت:علت اینکه همیشه مه برام جالب بوده اینه که اولش همش فک میکنم گرد و خاکه تو هوا.

پی نوشت تر:خب اره ترسناک بود که سوار اتوبوسی باشی که همه ادماش خواب باشن و هوا مه الود بشه و یهو تلق تلق اتوبوس صدا بده و یهو همه سراشونو بگیرن بالا که ببینن چی شده ,شبیه زنده شدن مرده ها بود.

پی نوشت :مه آلودم,مه شکنم آرزوست.

بالاخره یه روزی میرسه که هر کسی دیگه نیست!

قدیم تر ها که بود  صدای زنگ دوچرخه اش خبر از امدنش میداد

قدیم تر ها که می گویم منظورم زمانی است که هنوز موهای سفیدش را زیر کلاه سبزش پنهان میکرد 

همان موقعی که هر روز صبح بوی نان تازه در خانه یشان میپیچید

همان موقعی که دوره اش میکردیم و یکی یکی هفتگی هایمان را میداد 

حالا خیلی وقت است که دیگر قدیم تر ها نیست ولی هنوز هم هر بارصدای زنگ دوچرخه می اید می روم به قدیم تر ها ,که "بود"

۰ نظر

وصیت نامه

خب مردن خیلی اتفاق محتملیه 
یعنی اگه از یه زاویه ای بهش نگاه کنیم ,اینکه هر روز زندگی میکنیم و اتفاقاتی که ممکنه باعث مردنمون بشه ,نمیفته ,خودش معجزه حساب میشه .
اول از همه درباره ی مراسم ختم و اینا بگم بهتون ,
غذا ندین,مسجد نگیرین ,نهایتا میخواید شیرینی بخرید بذارید سر خاک انتخاب نوع شیرینی با راهبه ,خاکم کنید هر کی خواست بیاد سر خاک ,مداحم بیارید از گورمیام بیرون نصفتون میکنم :|بدین دست نرگس خودش میدونه چی بخونه,سنگ قبرم باید راه راه و رنگی باشه ,با یه عکس از نیم رخم و سال تولد خط سال وفات همین ,شعر ننویسید برام ها بدم میاد:|
مراسم سوم و هفتم و هزارم هم نمیخواد بگیرین 
فقط قول و قرارمون یادتون نره,سال سوم راهنمایی روی اون مکان فلزی ,قول دادین که شب اول همو تنها نذاریم ,شب اول باشین پیشم ,حالا مسخره هست یا نه به من چه ,پیشم باشین!
میرسیم به ارث و میراث:دی
تمام دست بندام مال نرگس ,لب تابم با تمام ارشیوش مال مهدیه 
عسل ,همه ی کشام به علاوه ی تیله هام و گلدونام مال توإ
مت هفتادوسه إی بی ,کتابام رو هر کدوم دوست داشتی بردار ,هر کدوم دوست نداشتیم ,هر کاری که خودت خواستی باهاشون انجام بده فقط مطمعن باش که پیش کسی میرن که کتاب براش اهمیت داره 
نقاشی هام رو بدین به مهدیه توی یه کلاسور کرم رنگن همشون .نوشته هامم اونجان ,که میدینشون به نرگس .
یه دفترچه سیاه هست که تقریبا میشه گفت خالیه ,اونو باید بدین نرگس و خودش میدونه چیکارش کنه 
واسه لباسام وصیت خاصی ندارم ,هر کاری خواستین بکنیین
یه دفتر قرمز هست,تمام امور مالی زندگیم به علاوه بدهیا و طلب کاریام توشه ,پرداخت کلاس ها و شهریه ها و اینا همه چی ,اونو بدین دست عسل ,خودش نگا کنه میفهمه چی به چیه ,بدهیامو بگید بده ,طلب کاریام مال خودشون ,توی کارتم هم تمام پولی که باید بدم به بهزیستیه ,اونم بدین عسل 
حتما حتما به خواهرام تاکید کنید که بیشترین تاثیرو تو زندگیم داشتن و واقعا دوسشون دارم ,هر چند که خیلی به زبون نیوردمش ولی خب دوسشون دارم ,هر چیزی که میخوان میتونن بردارن از اتاقم ,ولی خب دلم نمیخواد همیشه ناراحتم باشن ,دلم میخواد شاد باشن همیشه 😘
به زینب بگید که عکسای بچگیمونو از تو البوم برداره و بگید که فقط واسه خودش دوسش دارم نه واسه کارایی که برام کرده 

چند تا نامه هست که اخر هر سال اپ دیتشون میکنم ,برای مامان بابام و خواهرام ,زینب ,هدی ,ازی ,محیا و متین,خالم و شوهر خالم  ,عسل ,نرگس و مهدیه و بقیه دوستام جاشو بهتون نمیگم الان ولی مطمعنا عسل میتونه پیداش کنه 
اوه مداد رنگی هام رو بدین به فرشته  حتمااااا,
دیگه چیز خاصی ندارم که بخوام بدم به کسی😁😁😁
برای اهدای عضو ثبت نام کردم ولی کارتم نیومده ,حتما حتما رضایت بدین برای اهدای عضو ,فقط پوست استخونم باشه😁مهم نیست کجا خاکم میکنید فقط گل و درخت و اینا داشته باشه ,
حتما حتما حتما به مامان بابام سر بزنید
خیلیم مشکی نپوشید حالا نمیخوام مجبورتون کنم که اصلا نپوشید ولی هر چی کم تر مشکی بپوشید روحم شاد تره 
اخرشم اینکه از هیچکس حلالیت نگیرید ,هر کی لازم بوده خودم معذرت خواستم 😁😁😁😁فقط به همه بگید که عمیقا دوسشون داشتم :)
به احترام منم که شده ,روز چهلم و سال و اینارو به جای مراسم بشینید  از 250تا فیلم برترم نگا کنید😁
همین دیگه 
و من الله توفیق
۴ نظر

شعار هام به من آینده


"یادت نره وقتی که میخواستی زندگی کنی بالتو باز کنی و خودتو بفهمی ,مجبورت کردن تابلو تعطیل اویزون کنی رو در وجودت و بشینی سر درس.یادت نره که مهم تر از اینکه کدوم دانشگاه درس بخونی اینه که خودتو استعداداتو پیدا کنی..

یادت نره که هیچوقت نباید منتظر بمونی که زندگی شروع بشه برات,این خودتی که باید سوار زندگی بشی وگرنه موج زمان تو رو با خودش میبره به ساحل و یه روز به خودت میای و میبینی که به مقصد رسیدی بدون اینکه  از راهت لذت ببری.

یادت باشه مهم نیست که ادما چی میگن ,تو باید به جایی برسی که هر چقدم خواستن تو رو بکشونن به سمت مسیر موج از پارو زدن خلاف جهتش نترسی.ولی حواست باشه ,شروع هر کاری یعنی پذیرفتن عواقبش چه خوب و چه بد

یادت باشه که همیشه خودت باشی,مهم نیست که بهت میگن "دیوونه"یا "الکی خوش",این مهمه که خودتو همونطوری که هستی دوست داشته باشی و یاد بگیری ادمای اطرافتم همونطور که هستن بپذیری و دوست داشته باشی .همه ی ادم ها خوبی و بدی دارن و این هنر توإ که بتونی در ارامش کنارشون باشی ,به جای اینکه سعی در تغییرشون داشته باشی.بهتره با هم دیگه سعی کنید روز به روز بهتر باشین تا اینکه سعی کنید همدیگرو مجبوربه خوب بودن کنید .

یادت باشه که تمام عقایدت یکی از هزاران احتمال ممکنه .همیشه بدون که ممکنه اشتباه کنی ,پس هیچوقت سعی نکن متعصبانه با عقاید دیگران برخورد کنی

یادت نره که توی اتفاقا دنبال مقصر نگردی خیلی وقتا یه زنجیره از حوادثن که به یه نتیجه میرسن و تقصیر هیچکس نیست .

هر چقدرم سخت باشه شرایط ,همیشه یه راهی پیدا کن که خوشحال باشی,چون هیچ دلیل دیگه ای برای توجیه زندگی وجود نداره .همیشه سعی کن دنیارو جای بهتری برای زندگی کنی 

۳ نظر

البته کاش میشد گفت از طوسیه چشمان تو😁

  • بالاخره یک روز همه میفهمند که نقطه ی شروع جهان ,آبی چشمان توست.
پی نوشت:قضیه این شعره,عشق و عاشقی و این گلشعرا نیست :))بلکه میفرمایم که همه فکر میکنن که زمین اول اولش همش اقیانوس بوده .یعنی ابیه ابی بوده .ولی اشتباه میکنن چون زمین در اغاز از چشم های ابی تو شروع شده .حالا خودم چشم طوسی خیلی دوست دارم ولی متاسفانه هیچ سند تاریخی و جغرافیایی مبتنی بر اینکه زمین خاکستری بوده در دست نیست 
۲ نظر

نظریه‌ مریموید

توی تئوری مریمی بند 149اومده که شما به دنیا می ایید که 

1شاد باشید

2دیگرانو شاد کنید

3دنیا رو جای رنگی رنگی تری برای زندگی کنید

نظریه مریموید(فروید سابق)

۰ نظر

دنیای رنگی رنگی مری

فک کنید ادما به جای اینکه صورت میداشتن رنگ و طعم داشتن .مثلا بچه که به دنیا میومد یه رنگ و بوی خاصی داشت که با بچه های دیگه فرق داشت .بعد از در خونه که بیرون میرفتی همه ادما رنگی رنگی بودن یکی سبز بود یکی ابی یکی قرمز یکی زرد هرکسیم طعم و بوی خودشو داشت .مثلا بچتو بوس میکردی مزه توت فرنگی میداد.به نظرم همه نظریاتی که درباره اتوپیا دادن چرته اتوپیا یه همچین جاییه :)
همه اینا از خریدن یه بادکنک سبز قلب قلبی شروع شد:))
۵ نظر

طرحی از یه داستان ناتموم

همه چیز عادیه.یه دنیای معمولی.تا اینکه میرسن به هیژده سالگی و میخوان پا بزارن توی بزرگسالی.ادما دو دسته میشن.یه سریا همچنان عادی میمونن وزندگی نرمالشونو ادامه میدن.یه سریا که درصد خیلی کمین دچار شدیدترین نوع افسردگی میشن.این دقیقا توی سن هیژده سالگی اتفاق میفته.دقیقا از لحظه ای که هیژده سالشون میشه دیگه هیچی مث قبل نیست .انگار یهویی حباب قشنگی که دور حقیقت دنیاست میترکه و میفهمن که زندگی چیه.این حقیقت انقد تلخه که تا یه مدت کنترل رفتارشونو ندارن.بلند بلند گریه میکنن و فریاد میکشن.گوشه گیر میشن .از ادمای دیگه فاصله میگیرن.به اینجا که میرسن ،دامون رو میبینن .دامون کمکشون میکنه که با واقعیت کنار بیان و بهش عادت کنن و در عوض اون ادم با دامون همکاری کنه....


βοηθός

۵ نظر

این چه حالیه؟

هوای اتاق سرد تر از حد معموله

در اتاق بازه و صدای تلوزیون میاد که خیلی هم بلنده

کیف لب تاب سمت راستم روی زمین افتاده یه چند سانت اونورتر فریبرز روی صندلیه و لباس هایی که صبا زیر لباس مدرسه میپوشم روشه.

سمت چپم یه صندلی مث صندلی ای که فریبرز روشه جلوی میزمه و حوله حمومم به طرز شلخته ای روشه

دقیقا کنارش کیف بنفشم بین صندلی و تخته و برنامه ی فردا نصفه نیمه توشه.

روی میز کتابام چیده شده.جلوی کتابا جعبه ی دستمال کاغذی و جعبه ی ذخایر خوراکیمه.کتاب و دفتر عربی هم روی یه سری خرت و پرتای دیگرو پوشونده.مداد تراش و جامدادی و کیف پولمم اینور میزه.کادوی خالمم تو چش میزنه.

روی کنسولم شوغ پلوغه پره لاک و رژ و شونس.

پاهام درازه رو تخت و پتو زیرمه.مداد و خودکارام روی تخت پخش و پلاست وکتاب شیمی و دفترش منتظرمن.گوشیم بغل دستمه و یک سر پیام میاد.کلاه بافتم سرمه و استین کوتاه تنمه.

روی دیوار بالای تختم یعنی درست روبه روم قابیه که توش اسممه و هانی درس کرده.

از این زاویه میتونم یه قسمت از مبلای حال بخاری و میز وسطو ببینم.

صدای اب میاد که یعنی مامانم تو اشپزخونس.

دارم با صدا ادامس تریدنت مزه پریدمو می جوم

چشمم همین الان افتاد به دستبند ناتموم مهدیه

همین الان یاد تموم کارای ناتمومم افتادم

و یاد اینکه دختر خانوم فرهادی میخواد بیاد کلاس خصوصی

و یاد نگاه های پر حرفمون سر کلاس با دختر حاجی.

و یاد ماچ تشکر امروز هانی

و یاد اینکه چقد خوبه مجیستیک ریین بغل دستیمه.انگار جعبه نیاز های دومیه تو کیفشه

دقیقا کنار کنسول یه میزه با چند تا کتاب و عکس و جعبه ی دستبندا.چشمم میفته به عکسی که دخترداییم برایی تولدم چاپ کرد و میخندم.فک میکنم که پیر شدیم و بازم با هم رفتیم سفر.برفتیم همون جاهای جوونیامون و خاطره هامونو ترمیم میکنیم.نمیدونم ترمیم خوبه یا نه شاید باید بگم باز از نو میسازیمشون یا اینکه تکرارشون میکنیم.

ساعت ده و جهل دیقس

دختره توی تلویزیون میپرسه چرا کارگاه بستس؟

عکس بابام که مامانمو بغل کرده و دارن میخندنو نگا میکنم.

به اسپری اکوم نگا میکنم که به جای 12 تومن از بوشهر گرفتم 7 تومن و بهش افتخار میکنم.بوی غذا بزاق دهنمو زیاد میکنه

یه ویدیو دیرین دیرین میفرستم برای خانوم مصلحی

عکس ازدواج خواهرمو میبینم

ساعت دهو جهلو هشت دیقس

خیره میشم به لاکای نارنجی پاهام

ساعت یازده و دو دیقس

**********

دختر حاجی

اگه این پستو خوندی

اگه یه روز مردم ،دفترچه ی سیاهمو از توی کشوی میز رو به روی صندلی بردار.ترجیحا کشوی پایینو نگا نکن .دفترچه توی کشوی بالاست.مطمعن شو که فقط دست خودت میمونه:)روی میز هم کتاب دستور زبان عشق قیصرو بردار،اخرش قراره مال تو باشه چه شعر دوس داشته باشی یا نه

مجیستیک ریین

کنار میزم یه ور تخته و یه ور یه قفسه که خیلی تو چشم نیستدقیقا گوشه ی اتاقمه و سمت راستش میزه و رو به روش کنسولو دو ور دیگش دیواره. یه کلاسور کرمی هست زیر یه ردیف عروسک و نخ کوبلن،اون دست تو باسه.اونجرو بگرد،یه سال نامه هست که میتونی برداریش،دفترچه هامم بردار برای نقاشی هات

***********



۳ نظر

خود کم پنداری

مشکل از اون جایی شروع شد که یه فکری تو ذهتم کاشته شد که مدام میگه چیزی که مال دیگرانه خیلی خوبه چیزی که مال منه ،نیست.

۲ نظر
This is my word
this is my way
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان