امشب شب مهتااااابه

.

|باد میزنه و بوی تاریکی شب میپیچه ,باد میزنه و صدای خش خش برگای توی حیاطو با خودش میاره ,باد میزنه و درخته روی دیوار تکون تکون میخوره ,

باد میزنه و یه شبح میاد پشت پنجره خونه ی رو به رویی و از دور به هم خیره میشیم 

باد میزنه؛شبح پشت پنجره میخنده ؛باد خندشو میاره برای من

باد میزنه ؛به این فکر میکنم که کاش صدای خنده هاش تموم نشه

باد میزنه؛صدای خنده هاش قطع شده ,داره جیغ میزنه 

باد میزنه؛تمام مدتی که از کنار پنجره ها میگذرم به این فکر میکنم که کاش میفهمید!کاش جیغ نمیزد

باد میزنه ؛صورتم میخوره به برگای خشک پاییزی 

باد میزنه؛قبل اینکه چشام بسته شه ؛میبینم که یه شبح دیگه میاد پشت پنجره ی خونه ی روبه رویی !دیگه جیغ نمیزنه ؛با انگشت منو نشون میده و دستشو میذاره جلوی صورتش.

باد میزنه؛چشمامو میبندم و توی تاریکی شب بلعیده میشم|

پی نوشت:سکوت شب و تنهایی بهترین فرصتو میده به ادم که گم شده هاشو پیدا کنه 

پی نوشت:کتاب غذا دعاعشق رو بخونید,الان یادم افتاد که چقد خوبه

پی نوشت:یکی از پسر بچه های مغذم امروز خودشو کشت!

پی نوشت:وای که چقد خوبه اسمون ستاره داره !چقد ستاره میاد به اسمون!چقد اصلا اسمون شب فرق داره با اسمون روز!اصلا کی گفته نور همه چیو معلوم میکنه؟!تازه توی تاریکیه که میشه خیلی چیزا رو دید!

پی نوشت:میگم من از صداهایی میترسم که یواشی از دور میان !انگار که یکی داره جیغ میکشه!انگار که همیشه یه اتفاق بدی داره یه جایی میفته !

۱ نظر

چس ناله ها:|

یکی بیاد منو بدزده لطفا

تو زمان جا به جام کنه 

گیر افتادم توی مزخرف ترین لحظه های دنیا 

۰ نظر

I feel empty

درونا احساس خالی بودن دارم:)

احساس ناراحتی وحشتناکی که هیچجوری نمیتونم قورتش بدم یا حتی بعد قورت دادن هضمش کنم!

هی همه ی دغدغه ها و ناراحتیا و اینا رو تلنبار میکنم رو هم میذارم گوشه ی دلم و هار هار به زندگی میخندم ,ولی میدونید چیه اون گوشه ی دلم خعلی خعلی درد میکنه

۱ نظر

مفلوک طوری

ساعت 5:55دقیقه ی صبح ,

با کافئین زندم 

شب ساعت 9:30برخواهم گشت 


۳ نظر

ورود اقایان ممنوع

این اخلاق مزخرف بد عصبانی بودن منو تقریبا همه میدونن !
یعنی این طوری که اتیش بلند میشه از سرم !!
حالا هی من میخوام ترکشامو شوت نکنم سمتشون ,تقصیر من نیست واقعا!
دیگه اعضا و احشام درونیم ذوب شدن از بس داغ کردم 😒
اقای وضعیت افتضاح من خواهش میکنم زودتر برو ,برو پی زندگیت ,مارم ول کن
اقای بغض لطفا سریع تر ازدواج کن انقد مزاحم من نشو
باز حالا از مزایای محرم اینه که میشینن دور هم گریه میکنن هیچکیم هی پاپیچ نمیشه که اقا چته
حالا الان چمه؟
نمیدونم!

۲ نظر

یک عدد ادم ضد ضربه خریداریم

یک کچل صحبت میکنه 

میشه یکی بیاد باهاش دعوا کنم بلند بلند جیغ و داد بکشم ,حتی از دلخوریای شونصد روز قبلم بگم بعدم های های های گریه کنم بعدم بریم بستنی بخوریم؟

۴ نظر

طنز صحنه

سر کلاس گسسته نشستیم 

سه زنگ قبل دیفرانسیل و تحلیلی و گسسته داشتیم و برای زنگ سومیه که همون معلم دو زنگ قبل اومده سر کلاس

همه بی حال و خسته و رو به موتیم دیگه 

معلممون گفت که بچه ها یه فکری به حال زنگ اخرتون کنید 

چایی چیری بیارید سر کلاس

رضا گفت که خانوم من یه پیشنهاد دارم یه زیلو بیاریم بندازیم اینور کلاس بشینیم رو زمین اون وسطم چیپس بذاریم شما درس بدین مام گوش میدیم درس ندادیدنم ندادین بشینیم دور هم چیپس و ماست بخوریم

دبیر مربوطه جواب داد که میخوای تو هم سماور بیار مریمم (یعنی من)استکان بیاره بقیم هر کی یه چیزیو بیاره دور همی بخوریم و بریم 

بعد گفتم که خانوم ببخشید ما رسم داریم چارتا تیکه بزرگو معلم باید بیاره 😁😁😁😂😂

خلاصه که پقی ترکید کلاس😂😂😂😂

[در موقعیت داستان خیلی خنده دار تر بودشا منتهی نبودین اونجا ندیدین ولی بخندین هرکی نخنده ادامس میچسبونم بهش]

یه روز دیگه هم هست ,توی اموزشگاه کتاب ادبیات دستم بود اومدن میگن که اینو اقای سعادت نواز به ما درس دادن و عجب ادم خوبی بودن و چه مرد شریفی منم گفتم ولی متاسفانه دریغ از یک ذره تاثیر😂😂😂😂

پی نوشت:اقا من الان توی دوره ی عصبانیت پر استرس سر درگمم به سر میبرم ,حواستون باشه که ترکشام نخوره بتون.یعنی قاموسا یه دو هفته ای ادم باشین حالم جا بیاد بعد کرماتونو بریزین .دم شما گرم 

پی نوشت:اینم الان یادم اومد ,با نرگس کتاب زبانم مشترکه ,بعد توش مثلا به واژه هایی مثل واژه ی "کم چاق تر" برخورد میکنید یا یهو کنارش یادداشت زدم "اینده ی نرگس"بعد حالا سر کلاس زبان میخونم خندم میگیره هی 😂😁

۲ نظر

بعد از کافه رفتنامون😂

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

یعنی عاشق این بی ربطو به ربط تبدیل کردنام من 😂

-مامی سرم خیلی درد میکنه

+خوش گذرونیاش مال بیرونشه سر درداشو میاره واسه من ,همشم که خواب بودی ,لباستم مناسب کن دیگه هوا سرد شده معلومه سرت درد میگیره اون نونم وقت خوردنش الان نیست الان باید غذا بخوری ,پنجزه اتاقتم که نمیبندی....

-غلط کردم خوبم 

۳ نظر

گیج و ویج توی دایره میچرخم مث پرگار

تیک تیک ساعت جدیدم در حین اینکه خیلی قشنگه بعضی وقتام میره رو اعصاب

شرایط جدید خونه افتضاحه 

همه جا شلوغ پلوغ و به هم ریخته و برای منی که اکثر مواقع دسته بندی دارم و الان دسته بندی هام به هم ریخته زیادی عذاب اوره ,البته تمرین خوبی هم هست برای کنار اومدن با شلوغ پلوغی

و خب تازگیا کشف کردم که من منظم نیستم !نظام مندم!یعنی بیشتر از اینکه مرتب بودن وسایل برام مهم باشی,دست بندی شدنشون توی جای مشخص برام مهمه !و خب این دسته بندیامم قابل تغییرن!اصلا علت اصلیم برای علاقه به ارشیو کردن همینه

ارشیو فیلما و عکسا و موزیکامم جدیدا بعد از ریکاوری به هم ریخته و کلی غصه ی اونم دارم 

یه ایستم تهیه کردم از وسایل ضروری که باید تو کیفت باشه!اگه چیزی تو ذهنتونه بگید بهم 

به حد زیادی هم از لختی رسیدم

دیدین مثلا وقتی یه چیزی خیلی خیلی نامرتبه به جای  مرتب کردنش دوس دارین بریزینش دور و جدیدشو بیارین؟برای اینکه خوب بفهمین چی میگم اینو تجسم کنید:

"کلی زوم کن بزرگ پر از برگه ها شامل نمونه سوال ,متن ,شعر و کلی چیزای مختلف,که همشون قاطی پاتین ,یه سریاشون حتی به درد نخورن ,به اندازه ی سی چهل تا از این زوم کنا فرض کنید!حالا اگه حق انتخاب داشته باشین ,میریزیدشون دور و دوباره ارشیو میکنید یا اینکه همینا رو مرتب میکنید؟"

خب حالا من ذهنم این جوریه !کلی حرف ناتموم کلی علامت سوال کلی تصمیمای نگرفته کلی چیزا که باید مرتب شن!ولی نمیشه!انقد زیاده که ترجیه میدم یا نرم طررفش یا بریزمش دور

میفرمایند که دستامو سفت بگیر چون الان لب پرتگام

هوف که چقد کسل کنندس!هوف که چقد دلم میخواد کلی نقاشی بکشم!وای که چقد سعی میکنم بین همه دوستام تعادل رو رعایت کنم برا همشون به طور مساوی نقاشی بکشم ولی نمیشه!فقط نه تاشون تو کلاسن!نه تا نقاشی شبیه هم خیلیه :))))

به قول قدیم ترای خودم انقد خستم و انقد ناراحتم که دیگه فقطططط میخندم:)))))


۲ نظر
This is my word
this is my way
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان